-------------------------------------
شب عمليات ؛ كلاه و گلوله
مهدی پورامین
شب عملیات من جلو بودم و علی پشت سرم. به دو به سمت خاکریز می رفتیم.
از زمین و آسمان آتش دشمن می بارید.
در یک لحظه کلاه از سرم افتاد.
علی داد زد: �کلاتو بردار!� خم شدم کلاه را بردارم که حس کردم یک گلوله از لای موهایم رد شد و پوست سرم را خراش داد!.
برگشتم به علی بگویم �پسر! عجب شانسی آوردم�
... گلوله توی پیشانی علی بود.
-------------------------------------
پیله ابریشم
روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای
بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله راتماشا کرد.
ناگهان تقلای پروانه متوقٿ شدو به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد.
آن شخص خواست به پروانه کمک کندو با يك قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما جثهاش ضعیٿ و بالهایش چروکیده بودند.
آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد . او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و پرواز كند؛ اما نه تنها چنین نشد و برعكس ، پروانه ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست پرواز کند .
آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان
پرواز دهد .
گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم. اگر خداوند مقرر میکرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم ؛به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هر گز نمی توانستیم پرواز کنیم.
-------------------------------------
سرنوشت لباس تیم ملی در گذر زمان
آموزش دستور زبان اوستایی، درس نهم
مکان ظهور سوشیانت و مطلبی در مورد پس از ظهور
712132 بازدید
492 بازدید امروز
270 بازدید دیروز
1332 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian