نوروز ، اگر چه روز نو سال است ، روز کهنه قرنهاست . پیری فرتوت است که سالی یکبار جامه ی جوانی میپوشاند ، تا بشکرانه آنکه روزگاری چنین دراز بسر برده و با این همه دمسردی زمانه تاب آورده است ، چند روزی شادی کند . از اینجاست که شکوه پیران و نشاطِ جوانان در اوست.پیر نوروز یاد ها در سر دارد . از آن کرانه زمان می آید، از آنجا که نشانش پیدا نیست. دراین راه دراز رنجها دیده و تلخی ها چشیده است، اما هنوز شاد و امیدوار است. جامه های رنگارنگ پوشیده است، اما از آن همه یک رنگ بیشتر آشکار نیست ، و آن رنگِ ایران است.
درباره خلق و خوی ایرانی بسیار سخن گفته اند . هر ملتی عیبهایی دارد. در حق ایرانیان میگویند که قومی خوپذیرند و هر روز به مقتضای زمانه به رنگی در می آیند . با زمانه نمی ستیزند، بلکه میسازند.رسم و آئینِ هر بیگانه ای را می پذیرند و شیوه ی دیرین ِخود را زود فراموش می کنند.بعضی از نویسندگان این صفت را هنری دانسته و راز بقای ایران را در آن جسته اند. من نمیدانم که این صفت عیب است یا هنر است ، اما در قبول ِ این نسبت تردید و تأملی دارم.
از روزی که پدران ِ ما به این سرزمین آمده اند و نام خانواده و نژاد خود را به آن داده اند، گوئی سرنوشتی تلخ و دشوار برای ایشان مقرر شده بود. تقدیر چنان بود که این قوم نگهبان ِ فروغ ِ ایزدی یعنی دانش و فرهنگ باشند. میان ِ جهان ِ روشنی که فرهنگ و تمدن در آن پرورش می یافت و عالم تیرگی ، که در آن کین و ستیز می رویید، سدی شود و نیروی ِ یزدان را از گزندِ اهریمن نگهدارد . پدران ِ ما ،از همان آغاز کار ، وظیفه ی سترگِ خود را دریافتند.
زرتشت از میان ِ گروه برخاست و ماموریتِ قوم ایرانی را درست و روشن معین کرد. فرمود که باید بیاری یزدان با اهریمن بجنگد تا آنگاه که آن دشمن بد کنش از پا درآید . ایرانی بار گران ِ این امانت را بدوش کشید . پیکاری بزرگ بود . فرِ کیان ، فرِ مزداآفرید، آن فر نیرومندِ ناگرفتنی را به او سپرده بودند. فری که اهریمن می کوشید تا بر آن دست یابد.گاهی فرستاده ی اهریمن دلیری می کرد و پیش می تاخت تا فر را برباید. اما خود را با پهلوان روبرو می یافت و غریو دلیرانه ی او به گوشش می رسید. اهریمن گامی واپس می نهاد. پهلوان دلیر و سهمگین بود. گاهی پیش می خرامید و می اندیشید که دیگر فر از آن ِ اوست. آنگاه اهریمن شبیخون می آورد و نعره ی او در دشت می پیچید. پهلوان درنگ می کرد و اهریمن سهمگین بود.
در این پیکار روزگارها گذشت و داستان ِ این زد و خورد افسانه شد و بر زبان ها روان گشت. اما هنوز نبرد دوام داشت . پهلوان سالخورده شد ، فرتوت شد ، نیروی تنش سستی گرفت ، اما دل و جانش جوان ماند. هنوز اهریمن از نهیب ِ او بیمناک است ، هنوز پهلوان دلیر و سهمگین است . این همان پهلوان است ، که هر سال جامه ی رنگ رنگِ نوروز می پوشد و به یادِ روزگار جوانی ، شادی می کند.
اگر بر ما ایرانیان ِ این روزگار عیبی باید گرفت این است که تاریخ ِ خود را درست نمی شناسیم. در باره ی آنچه بر ماگذشته است ، هر چه را که دیگران را گفته اند و میگویند، طوطی وار تکرار می کنیم . کمتر ملتی را در جهان می توان یافت ، که عمری چنین دراز را بسر آورده و با حوادثی چنین بزرگ روبرو شده و تغییراتی چنین عظیم در زندگی اش روی داده باشد و پیوسته ، در همه حال ، خود را به یاد داشته باشد، و دمی از گذشته و حال و آینده ی خویش غافل نشود.
این جشن ِ نوروز ، که دو سه هزار سال است با همه ی آداب و رسوم در این سرزمین باقی و برقرار است، مگر نشانی از ثبات و پایداری ِ ایرانیان در نگهداشتن ِ آئین ِ ملی خود نیست ؟ نوروز یکی از نشانه های ملیتِ ماست .نوروز یکی از روزهای تجلی ِ روح ِ ایرانی است. نوروز برهان ِ این دعوی است که ایران با همه ی سالخوردگی هنوز جوان و نیرومند است.
در این روز باید دعا کنیم . همان دعا که سه هزار سال پیش از این زرتشت کرد: منش ِ بد شکست بیابد. منش ِ نیکو پیروز شود. دروغ شکست بیابد. راستی بر آن پیروز شود. اهریمن ِ بد کنش ناتوان شود و رو به گریز نهد. و نوروز بر همه ایرانیان فرخنده و خرم باشد.
سرنوشت لباس تیم ملی در گذر زمان
آموزش دستور زبان اوستایی، درس نهم
مکان ظهور سوشیانت و مطلبی در مورد پس از ظهور
711501 بازدید
131 بازدید امروز
112 بازدید دیروز
826 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian