×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

زرتشت

× آموزه های زرتشت وآنچه که هر شخص خردورز باید بداند
×

آدرس وبلاگ من

goler30.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/reza_arad

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????

زرتشت

همانگونه که پیش تر گفتیم، شکل قدیم آیین آریایی،با فدیه دادن،قربانی،مراسم باده گساری مقدس و پرستش خدایان بسیار همراه بود و سرزمینی که زرتشت در آن بر انگیخته شد هم از این امر،مستثنی نبود.

شهر نشینان و زارعان در اقلیت بودند و چون زرتشت به سوی مردمان رفته آنها را به پرستش اهورا مزدا  - خدای یگانه- و ترک اداب پیشینیان، دعوت کرد،سخنانش در جمع، کارگر واقع نشد.

براستی چه سخن درستی است که پیامبران،همیشه در شهر خودشان پذیرفته نمی شوند و با بیشترین دشواری ها روبرویند.تنها تنی چند از خاندانش به او گرویدند.

مطابق روایات،نخستین پیرو صدیق و وفا دار او،"مدیو ماه"

 Maiδyoi m�wangh پسر "آراستی"بود که نسبت پسر عمویی با زرتشت داشت.

چون زرتشت آغاز رسالت کرد،متنفذان و روحانیون و نجبا که وی را مبتدع و رافضی میشمردند،انجمن کرده و به تبعیدش حکم دادند.

پیامبرآریایی،رسالت خود را در آن میدانست که بسیاری از قیودی که انسان را در بند نگاه می داشت را بگسلد و اساس خرافات  و آیین قدیم و نفوذ کاهنان را در توده های مردمش بر اندازد.

زرتشت با روشنی وضوح و اراده،آدمی را می ستود.جبری وجود نداشت که با آن،سرنوشت انسان،بالا و پایین شود.اصالت کار و کوشش و فعالیت مطرح بود.شرافت آدمی درآن بود که بنده دیگری و تحت استثمار دیگران نباشد.بلکه اندیشه و خرد خود را راهنما قرار دهد،نه آنکه تسلیم زورگویی فرادستان و احکام جزمی کاهنان شود.

میگفت خدای یگانه مزدا اهوراییست که به انسان خرد داده تا نیک را از بد تمیز دهد و در صف نیکان قرار بگیرد.بزرگان و کاهنان که منافعشان با این سخنان در تعارض بود،حکم به اخراج وی از زادگاهش دادند.هنوز، زود بود تا مردمان به کنه گفتار وی پی ببرند.   بیداد شدگان به بیدادی آموخته شده بودند و بیدادگران،خود را برحق و بجا می دانستند.

آنجاست که پیامبرآریایی،به درگاه مزدا گله می کند:"به کدامین خاک روی آورم؟به کجا رفته و پناه جویم؟اشراف و پیشوایان از من کناره می جویند و از برزیگران نیز ناخشنودم و از پیروان دروغ که فرمانروایان شهرند.به من بگو که چگونه توانم تو را خوشنود سازم،ای مزدا"(گاتها-یسنا-هات 46-بند1)

به هر حال،ناگزیر به مهاجرت بود.از سروده های زرتشت می فهمیم که وی از طبقه کشاورزان بوده است و جزء طبقه عامه مردم محسوب می شد و اینکه روایات دینکردی پوروشسب پدر زرتشت را از طبقه رییسان قوم یاد کرده اند،مبالغه ای است از جانب گروه مومنان.زیرا ناکامیش را در اثر کمبود ثروت و گله،می داند.

به هنگام تبعید، پیامبر آریایی مظلومانه فریاد سر می دهد که:"کی ای مزدا،سپیده دم،به در آید و بشر به سوی راستی گراید؟کی نجات دهنده بزرگ با گفتار پر حکمت خویش به مراد رسد؟ کدامند کسانی که وهومن(= پاک منشی) به یاری آنان اید؟ زهی امیدوارم که آن را نصیب من گردانی ای اهورا."(گاتها-یسنا-هات46-بند3)

مهاجرت پیامبر آریایی با خاندانش که شامل پدر و مادر و پسران و دختران و عموزاده اش مدیو ماه و شاید معدودی از پیروان همراه بود.آنها از موطنشان که در  شمال و ایرانویچ Airyna vaeja

واقع بود،به سوی جنوب شرقی روان شدند.

هنگام مهاجرت،فصل زمستان بود و توفان و بوران در گرفته بود و سرمای هوا به نهایت درجه می رسید.زرتشت،خواهش پناهندگی به خانه Pereto zemo را داشت اما آن شخص،از پذیرش او امتناع کرد.(طبق مندرجات یسنا- هات 51-بند 3)

پیامبر،به خطه پادشاهی گشتاسپ می رسد.در آن سرزمین،به کاخ شاه رفته و ملاقات با او را خواستار می شود. در ملاقات از آیین نو،شیوه راستی،خدای نادیدنی یگانه،بیهودگی آیین شرک و مراسم سخیف آن،سخن می گوید و از گشتاسپ یا ویشتاسپ دعوت میکند تا به دین اهورایی وی در آید.

گشتاسپ،پاسخ را به مناظره در مجلس بحث با کاهنان وامی گذارد.زرتشت چند روز با کاهنان مناظره کرد و آنان را متقاعد به آیین خود نمود. گشتاسپ هم که در تردید به سر می برد،جاماسپJ�m�spaوزیر حکیمش را امر میکند تا عقاید زرتشت را بکاود.جاماسپ،خود فریفته و شیفته اصول اخلاقی آیین نو می شود و دین می پذیرد.گشتاسپ نیز پیمان،نقض نکرده و دین می پذیرد.فرشوشترFra�ao�tra برادر جاماسپ نیز دین تازه پذیرفت و بدین شکل،ناگهان دین زرتشت عمومیت یافت.

اینک،روزگار پیری زرتشت است.آرمان های پیامبر،اندک اندک،تحقق می یابند.

اندیشه نیک"Humata"گفتار نیک" Huxta"و رفتار نیک"Hvar�ta" اساس دین و برتری مردمان بر یکدیگر شده بود.پوروچیستا .... دختر زرتشت،به ازدواج جاماسپ در می اید و موقعیت پیامبر را در آن سرزمین،تحکیم می بخشد.

با گذشت زمان،آن هنگامی که هفتاد و دو سال از عمر زرتشت گذشت،وی گشتاسپ را از دادن باج و خراج به تورانیان منع می کند.چون گشتاسپ از در آزادگی بر تورانیان وارد شد،جنگی میانشان در گرفت.در روایات آمده که ارجاسپ،پادشاه تورانی،در دومین هجوم خود به بلخ،صدمه زیادی به آنجا وارد کرد.در این هنگام،گشتاسپ، در پایتخت نبود و چون ایرانیان هزیمت یافتند،زرتشت در آتشکده"انوش آذر"بلخ ،در حال دعا برای سپاه ایران بود که یک تورانی به نام" توربرادروشTureb�druŝ" از پشت به وی حمله ور شده، و پاک پیامبر آریایی را به شهادت می رساند.

و بدین ترتیب طومار زندگی هفتاد و هفت ساله  پیامبر،پس از آن همه گرفتاری و کوشش، در نوردیده شد.

 


انسانهای نخستین به این تفکر رسیدند که نیروهایی خارج از درون خودشان وجود دارد که بسیار قوی هستند و باید با این نیروها،به جهت دوام خودشان،ارتباط برقرار کنند.او را سر لطف آورده و با پیشکشها و قربانیها،خشم او را خاموش سازند.

امروزه، نشانه هایی از آیین های کهن آریاییها را در کتب آریاییهای هندی می توان مشاهده کرد.ایشان،قوای طبیعت را می پرستیده، آنها را "دوا" میگفتند که کلمه دیو از همین ریشه می باشد.دواها تجسم نیروهایی طبیعی،چون خورشید و ماه و ستارگان و آب و باد و خاک و آتش و .... می بوده اند.

بسیاری از محققین،آریاییها را میترا پرست می دانسته اند . البته بی شک، میترا تنها خدای آنها نمی بوده است.آریاییها نیا پرست هم بوده اند و قوم و اجداد خویش را می ستوده اند.

در آغاز،ایندیرا از مهمترین خدایان آریاییها بود. اسیس گوید:"ایندیرا مهمترین خدای آریاییهاست که ایزد جنگ محسوب می شود."

در آیین آنها از الهه یا ایزدان مونث خبری نبود زیرا پیوسته با خشونت و قتل و غارت و تخریب سر و کار داشتند.

از مهمترین شعایر و آداب آنها،قربانی بود که آنرا می سوزاندند تا آتش و دودی که از آن، به آسمان میرود،به خدایان رسد.آنان عقیده داشتند که با اجرای مراسم قربانی، میان خدایان و قربانی دهندگان عهدی بسته می شود که خدایان موظف هستند آنرا ادا کنند.

همزمان،خدای سوما(=هومه ) نیز که پروردگار شراب مقدس بود،بر اهمیتش افزوده می گردد.کاهنان نیز که مجریان نیایش خدایان و قربانی کنندگان بودند، حالت تقدس به خود گرفتند.

آریاییهای نخستین، هم از برای خدایان سودرسان و هم از برای خدایان زیانکار و ناسودمند،قربانی و نذر و فدیه می آوردند.تا هر خدای سودرسان آنها را مورد لطف ،قرار داده و هر خدای زیانکار نیز، آنان را مورد خشم و غضب قرار ندهد.

از دیگر خدایان آریایی هستند، ائیریمن ،هااوما ورثرغنه(= بهرام) ،نئیریو سننه،وایو،اوسته،اردویسورا آناهیتا(ناهید)،دیا اوه....

 


فروردین, یگانه جشن ایران قدیم است که تا به امروز پایدار مانده و بزرگترین عید ملی ایرانیان شمرده میشود.از سایر عیدهای بزرگ ایران قدیم چون مهرگان و سده نام و نشانی نیست ولی فروردین ,با خصایص دینی خود معمول است.
ابوریحان بیرونی در اثار الباقیه صفحه 234 راجع به ماههای زرتشتیان سغد مینویسد:"نخستین ماه سال نزد انان نامزد است به نوسرد.....هفتمین ماه سال انان فغکان. روز اول این ماه نزد انان جشنی است نامزد به نیم سرده که به معنای نیمه سال میباشد."از این کلمه پیداست که در ایران قدیم پیش از نفوذ تقویم دینی اغاز پاییز فصلی که سرما اغاز میشود شروع میشود, اول سال یا نوروز بوده.چنانکه برخی مستشرقین عقیده دارند سال هخامنشی از ماه باگ یادیbag yadi  شروع میشده وبعدها بجای جشن باگ یادی جشن مهرگان که در هنگام انقلاب شتوی در شانزدهم مهرماه می افتاده جشن بزرگ ایران قدیم بوده و چندین قرن پس از استیلای عرب نیز از اعیاد بزرگ بوده است.تقویم اوستایی ظاهرا از اواخر سلطنت داریوش بزرگ در میان سالهای493تا486 پیش از میلاد مسیح رواج یافت و معمول شدن جشن مهرگان بجای نوروز       باگ یادی از همان عهد است.
جشن فروردین اوقات نزول فروهرهاست از اسمان برای دیدن بازماندگان.نظیر این جشن در سایر ادیان قدیمی و جدید موجود است و انرا عیداموات گویند.در نزد هندوان ستایش نیاکان پیتارا pitara شباهتی به فروردگان ایرانی دارد.رمی ها نیز ارواح مردگان را به اسم مانس manes پروردگارانی تصور کرده فدیه تقدیم انان میکردند و در قبرستانها در ماه فوریه عیدی برای مردگان میگرفته اند.
همانگونه که در تورات سفر پیدایش باب اول امده که خدا در مدت 6روز زمین و اسمان و انسان و گیاه و... وهمه چیز را افرید . در روز هفتم بیاسود در سنت مزدیسنان خلقت جهان و جهانیان در شش بار بوده ولی نه بسان یهوه در یک هفته,بلکه در مدت یک سال.در فصل25بندهش امده:"اهورامزدا میگوید که خلقت عالم در 365روز به توسط من انجام گرفت و شش جشن گهنبار در هر سال قرار داده شده است."

مدیوزرم- میدیوشهم- پتیه شهیم- ایاسرم- میدیارم -همسپتمدم

همسپتمدم که اخرین گهنبار است در اخرین روزکبیسه سال که وهیشتواشت مینامند واقع میشود.هریک از جشن های گهنبار 5روز طول میکشیده.
ششمین گهنبار(همسپتمدم)از روز 26 اسفند تا به اخرین روز پنجه وه(خمسه مسترقه)ادامه داشته.چنانکه در فروردین یشت فقره 49 میگوید:"فروهرهای مقدس و نیکو توانای پاکان را میستاییم که در هنگام همسپتمدم از ارامگاهان خویش پرواز نموده در مدت 10 شب پی در پی در اینجا به سر برند".امروزه در ایران نوروز اغاز سال است.انزمانی که خورشید داخل برج بره میشود.
از دیدگاه نجومی این روز مقارن با اعتدال ربیعی است.یعنی روزیکه خورشید بر مدار استوا قرار میگیرد و روز و شب با هم برابر میشوند.بی دلیل نیست که از طرف سازمان ملل متحد این روز را" روز زمین" نامیدند.(۲۱ مارس )
مراسم نوروز همیشه با خواندن دعا و زمزمه اغاز میشود.شاهان هخامنشی در این روز در تالار اپادانا در تخت جمشید شیراز با عام میدادند و نمایندگان کشورهای خارجی و....به حضور شاه بار می یافتند.هدیه میدادند و میگرفتند.داریوش بزرگ در نوروز هر سال به معبد بابل میرفت و دست رب النوع بابل را میگرفت.
شاهان ساسانی با جامه ابریشمی در بارگاه مینشستند و موبدان موبد با سینی بزرگی که در ان نان و سبزی و شراب و انگشتروشمشیر و قلم و دوات بود با اسب و باز شکاری به پیش شاه می امد و شادباش میگفت.
پس از چیرگی تازیان, نوروز, باز از درون فرهنگ ایرانیان که همچون اتش زیر خاکستر بود بیرون زد و حتی به دربار برخی از خلفای بیدادگر تازی نیز راه یافت. چنانکه عمربن عبدالعزیز خلیفه اموی و معتضد عباسی با تقلید از ساسانیان جامه زربفت میپوشیدندو روی تخت می نشستندو سپس یک فرد خوش صدا بنام امیرنوروزی یا میمنت اجازه ورود میخواست و شادباش میگفت.
نوروز در دربار دیلمیان و غزنویان و سلجوقیان و پادشاهان عثمانی نیز بازار گرمی داشت.
از زمان ساسانیان بود که 25 روز پیش از نوروز بر روی 7ستون گلی غله و حبوبات می کاشتند و هر کدام محصولش خوب میشد, باور بر ان بود که محصول ان سال ان بذر خوب خواهد بود.سفره 7سین اشاره دارد به 7 امشاسپند.اتش, ایینه, اوستا, گلاب پاشی, نقل سفید, ظرف اب, اویشن, شاخه های سرو ومو, وانار و اجیل و.... همه مفاهیمی نمادین دارند.
جشن نوروز به بسیاری از کشورها رسوخ کرد.از شرق تا مغولستان در اسیا ,و از غرب تا مصر و زنگبار در افریقا.
اکبر شاه در هندوستان ,در سال1584 نه تنها نوروز و مهرگان را جشن گرفت, که گاهنامه ایرانی-زرتشتی با نامهای فروردین و اردیبهشت و.... را جانشین نام ماههای تقویم اسلامی کرد.
مزدا اهوا اگاه است از ان کسی که (چه مرد و چه زن)در میان موجودات ستایشش بهتر است برحسب راستی.اینچنین مردان و اینچنین زنان را ما میستاییم.(ینگهه هاتام)


مهر در اوستا میثراmithraو در پارسی باستان و سانسکریت میتراmitra آمده است.میترا در اوستا به معنای پیمان و معاهده است. همچنین نام فرشته ی فروغ یا روشنایی نیز می باشد.در گاتها یک بار در اشتودگات( یسنا 45 بند 5 ) به معنی پیوند و بستگی و تعهد بکار رفته.

میترا در ریگ ودای هندوانrigveda واژه ی خنثی بمعنی دوست ( دوستی ) است و واژه ای مذکر می باشد و نام یکی از پروردگاران بزرگ آن آیین است.

در فارسی از مهر معنای خورشید نیز بجای مانده و نیز نام هفتمین ماه سال و شانزدهمین روز از هر ماه.

مسعود سعد سلمان شاعرسده ی پنجم می گوید:

*روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان                      مهربفزای ای نگار مهرجوی مهربان*

در سنت دیرین ایران در مهر روز از ماه مهر فریدون به بیوراسب یا اژدهاک ( ضحاک ) دست یافته او را در کوه دماوند به زندان افکند.آن روز را به یاد پایان فرمانروایی دشمن و آغاز شاهی فریدون جشن گرفتند.فردوسی در مورد فریدون گوید:

بفرمود تا آتش افروختند                                          همه عنبر و زعفران سوختند

پرستیدن مهرگان دین اوست                                     تن آسانی و خوردن آیین اوست

کنون یادگار است ازو ماه مهر                                  بکوش و برنج ایچ منمای چهر

در آیین پادشاهان ساسانی بود که در روز مهرگان ( مهر روز از مهر ماه ) تاجی خورشید سان که به چرخی استوار است به سر می گذارند و درین روز برای اینان بازاری بر پا می کردند.

مهر ایزد فروغ و جشن وی مهرگان راه چندین هزار ساله پیموده.

از روزی که نام مردم آریایی نژاد در تاریخ جهان یاد گردیده با نام خداوند نگهبان آنان متیرا mitra         یاد شده.در نگاشته ای به خط میخی و زبان هتیتhettit که در تابستان 1906 میلادی بدستیاری وینکلر آلمانیH.winckler در بوغازکویboghaz-koi ترکیه کشف شد نام میترا با 3 پروردگار آریایی دیگر دیده می شود.

پس از بر انگیخته شدن زرتشت و رواج دین یکتاپرستی در ایران گروه ایزدان دیرین از خدایان گمراه کننده یا دیوها به شمار آمدند.از گروه پروردگاران پیش از زرتشت از برخی از آنان در اوستایی که اکنون باقیمانده نامی بجای نمانده.از آنان است وارونا varuna که در " ودا "veda در ردیف ایندیراindraو میتراmitra و اگنیagni ستوده شده است.در میان گروه پروردگاران دیرین میترا دیگر باره جای خود را در آیین مزدیسنا باز کرده و از ایزدان یا فرشتگان بزرگ شمرده شده است.

در نامه ی آسمانی ریگ ودای هندوان آمده : " کسی که میترا ( = دوست ) خوانده شده مردمان را به هم بپیوندد.میترا نگهدار زمین و آسمان است.میترا است که هماره با دیدگان باز پاسبان مردم است.به میترا فدیه ی شایسته سزد.ای میترا فرزند ادی تی aditi  آدمی بیش از هر چیز خوشبخت است که تورا آنچنان که در آیین توست بستاید.کسی که در پناه توست.نیستی و تنگدستی و ستم چه از دور و چه از نزدیک بدو گزند نرساند.... به فرزند بزرک ادی تیaditi باید نماز بردن.اوست که مردم را به هم پیوندد و سرود گران خود را بنوازد.اینک از برای میترای بسیار ارجمند فدیه ی شایسته به آتش ریزید.سودبخش است یاوری خداوندگار میترا. آنکه مردم را به هم پیوند دهد.فروفروغش به آواز بلند ستودنی است.میترا خداوندگار بسیار نامور در بزرگی برتر از آسمان و در شکوه نیز برتر از زمین است.از میترا 5 نژاد از مردمان فرمان برند و در توانایی زبر دست تر از آنان است.اوست رهبر همه ی پروردگاران..."

و در جای دیگر در ودا گوید : " خورشید چشم میترا و وارونا است.میترا و وارونا هر دو زیبا و آراسته اند و به پرتو خورشید سوارند. "

در سنگ نگاشته های هخامنشی 6 بار میترا یاد شده است و چند بار هم با آناهیتا که ناهید باشد با هم آمده اند.در این کتیبه ها از میترا یاوری خواسته شده.

اردشیر دوم هخامنشی 358-404 قبل از میلاد در سنگ نبشته ای می گوید: " به خواست اهورا مزدا این هدیش ( کاخ )hadish را که آسایشگاهی است من ساختم.بکند اهورا مزدا و آناهیتا و میترا مرا و آنچه را من ساخته ام از همه بدکیشان نگاهداری کند. " و همین شاه در کتیبه ی دیگری در شوش گوید: " بکند اهورا مزدا و آناهیتا و میترا مرا نگاه دارند و آنچه را من ساخته ام تباه نسازند و از آسیب بر کنار دارند. "

ادشیر سوم هخامنشی در سنگ نگاشته ی تخت جمشید شیراز گوید: " بکند اهورا مزدا و خداوندگار میترا مرا و این کشور را و آنچه را من ساخته ام نگاه دارند. "

جشن مهرگان که در پارسی باستان میتراکانهmitrakana خوانده شده از جشن های بزرگ ایرانیان بوده.برخی یونانیان نوشته اند که در روزگار هخامنشیان به مهر سوگند یاد می کرده اند.

پلوتارک ( 46-120 میلادی ) plutarkhusنوشته : " داریوش در کار مهمی به یکی از گماشتگان خود گفت که راست بگوید و از مهر بترسد. "

اتنئوسatheneausگوید : دوریس durisدر بخش هفتم از کتاب تاریخ خود می نویسد : "در میان همه ی جشن های ایران فقط در جشن مهر است که پادشاه ایران مست می شود و ایرانیان پای کوبی می کنند. ایرانیان آنچنان که خواندن می آموزند رقصیدن هم می آموزند. "

باز اتنئوسatheneaus که پس از سال 193 میلادی کتابش را نوشته آورده : " در میان هندوان شاه مجاز نیست که مست شود به گزاف.در ایران پادشاه فقط در یک روز مجاز است مست شود و آنروز جشن مهرگان است. "

در مهریشت پاره 145 آمده : " مهر بزرگوار جاودانی را می ستاییم.ستارگان و ماه و خورشید و مهر شهریار کشور ها را می ستاییم. " اینکه استرابونstrabo و بسیاری از نویسندگان یونانی و رومی مهر را همان خورشید دانسته اند اشتباهی است که از زمان نسبتا قدیم رخ داده است.

از میان 5 نیایش موجود در اوستای کنونی نخستین خورشید نیایش و دوم مهر نیایش است و دیگری ماه و آب و آتش نیایش است.خورشید در اوستا نامی جدا دارد و آن هور  hvarاست.

1- مهر را می ستاییم آنکه پهنای زمین جلوه گاه اوست.گفت اهورامزدا آنگاه که من مهر را بیافریدم او را مانند خویش در خور ستایش و نیایش بیافریدم.

2- کسی که پیمان شکند و مهر را بیازارد به گناه بزرگ آلوده شود و به این ماند که یک مرد پاکدین را کشته باشد. عهد و پیمان با هر که بسته شود درست است.خواه با مزدا پرست.خواه با پیرو دین دروغین.

4- مهر به کشور های ایران خان و مان با رامش و آسایش بخشد.

7- مهر که از گفتار راستین برخوردار است پهلوانی هست گشاده زبان و نیکو بالا با هزار گوش و ده هزار چشم بالای برج بلند بی خواب ایستاده پاسبان مردم است.

8- جنگاوران دو کشور هماورد در میدان کارزار از او یاری خواهند.

9- مهر پیروزی را ازآن کسی داند که با منش نیک و دل پاک بدو نماز برد.

16- آن ایزد مینوی و بخشنده ی فر و شکوه به همه ی مرز و بوم در آید و آنانی پیروزی دهد که پاک نهاد و دین آگاهند.

17- هیچکس را از خرد و بزرگ یارای آن نیست که مهر را با دروغ بفریبد.نه از بزرگان خاندان و نه از سران روستا و نه از شهریاران کشور.

18- زیرا مهر آزرده و خشمگین دروغگویان را براندازد و دودمان و ده و کشور آنان را تباه و ویران سازد.

"مهر یشت"


خاستگاه ايرانيان بنا به سنت اوستا که کهن ترين نوشته بازمانده ايرانيست اييريانم وئجو ميباشد که به زبان پهلوي به ان ايرانويج گويند.
در ونديداد از جايي بنام ايرانويج نام برده ميشود که مرکز اصلي ايرانيان است.
ايرانوئجه به سراسر ايران زمين بزرگ اطلاق نميشده بلکه اسم قطعه خاکي است که نخستين بار ايرانيان به انجا بار اقامت افکندند و از انجا تدريجا پيشتر رفته و در سراسر سرزمينهاي هند و ايراني ساکن شده و بعدها هميشه اقامتگاه ابتدايي خود را به نيکي ياد کرده و به مرور زمان ان مرز و بوم را جنبه مينوي دادند و يک قسم بهشت روي زمين تعريف کردند.
در کتب پهلوي نام ايرانويج را بدون هيچ قسم توضيحي چندين بار تکرار کرده اند.در بندهش فصل 29 امده:"ايرانويج در طرف اذربايجان است."و مولف بندهش ايرانويج را در شمال غرب ايران ميپنداشته.
کلمه ايرانويج مرکب است از دو کلمه ايران+ويج
ويج به معني نسل و تخم است و در زبان هندي بيج از اين ريشه است و بيضه را تازي زبانان از همين کلمه از ايرانيان به استقراض گرفته اند.
در اوستا وقتي از ايرانويج نام برده ميشود سخن از جاييست بسيار سرد و شايد به همين خاطر بوده که ايرانيان از انجا کوشيده اند.
در ونديداد امده است که:"نخست سرزمين نيکويي که من اهورامزدا بيافريدم ايرانويج بود که از رود 
 ونگهو داييتي ابياري ميشود.اهريمن بزرگ پرمرگ در انجا مار ابي و زمستان ديو افريده را بيافريد.در انجا ده ماه زمستان است و دو ماه تابستان و دراين ماهها براي اب و گياه و زمين سرد است.انجا مرکز زمستان است.انجا قلب زمستان است."فرگرد يکم
پس معلوم ميشود که خواستگاه ايرانيان جاي سردي بوده که از انجا بخاطر سرما و بسبب نداشتن چراگاهها کوچ کرده اند.در مورد محل جغرافيايي ايرانويج برخي چون دارمستتر تصور ميکند که در اذربايجان است و جايي در حدود قره باغ را تعيين مينمايد که همان اران دوران کهن است و برخي بر پايه نوشته هاي ونديداد انرا جايي در اسياي مرکزي ميدانند که بنظر صحيحتر ميرسد چرا که ونديداد ابتدا از ايرانويج سپس از سند و مرو و بلخ و نيسا و هرات نام ميبرد که اين محل ها يک نظم جغرافيايي دارند و بنابراين ايرانويج را بايد در محلي بالاي اين شهرها جستجو کنيم.
کيپرت ايرانويج را در سرزمين جنوب شرقي فرغانه احتمال داده.گيگر انرا شمال شرقي ميداند و حدود فرغانه و کوهستان حاليه را محل ان ميداند و رود دايتي که در اوستاست را همان زرافشان دانسته.
تيل مينويسد:"ايرانويج نخستين اقامتگاه ايرانيان است که از انجا رفته فته به سغد و مرو و بلخ و نيسايه و هرات و کابل و هلمند دست اندازي کردند و پس از ان به ممالک شمالي ايران کنوني روي اوردند."او ايرانويج را سرزمين خوارزم يا خيوه کنوني ميداند.
يوستي و اندراس و استاد مارکوارت بنا بر اين عقيده اند که ايرانويج خوارزم بوده.ابوريحان بيروني نيز در اثار الباقيه ذکر ميکند که نزد خوارزميان و رود سياوش پسر کيکاوس مبدا تاريخ بوده .به عبارت ديگر تاسيس عمارت خوارزم را که در نهصد و هشتاد سال پيش از اسکندر گجستک مقدوني ميداند(1310 پيش از زايش مسيح)مبدا تاريخ ميشمرد.
در کتب پهلوي به جاهايي برخورد ميکنيم که از اب دايتي که در ايرانويج است ستايش ميکند و ميگويد پيغمبر در کنار اين رود به الهام ايزدي رسيد.
در يسنا 9 فقره14 امده:"نخست زرتشت بود در ايرانويج که چهار بار يتا اهو بسرود."بندهش فصل32 فقره 3 مينويسد:"انگاه که زرتشت دين خود اورد نخست در ايرانويج مراسم بجاي اورد و مديوماه از او دين پذيرفت."ممالکي که امروزه ترکستان روسيه ناميده ميشود و کليه ممالک شمال شرق و شرق ايران و در جزو ان قسمتي از خاک افغانستان سرزمين نشو و نماي دين زرتشتي است.

دوشنبه 2 اسفند 1389 - 2:05:21 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


سي نصيحت زرتشت


بابک خرمدین زنده است


دهه شصتی ها


سرنوشت لباس تیم ملی در گذر زمان


آموزش دستور زبان اوستایی، درس نهم


سوشيانت در آيين زرتشتی


مکان ظهور سوشیانت و مطلبی در مورد پس از ظهور


منجی


دوست يعني


ای کاش که عبرت بگیریم


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

711906 بازدید

266 بازدید امروز

270 بازدید دیروز

1106 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements